کد مطلب:317278 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:248

عباس اذن میدان دارد و سوی شهادت می رود
قمر بنی هاشم (ع) پیوسته درصدد بپا داشتن حق بود و از دنائت و پستی و پذیرفتن خواری، رویگردان بود. حضرت عباس (ع) از آن هنگام كه از كانون شجاعت شیر نوشید و در خاندان امامت تربیت یافت، اسوه ی دلاوری و مشتاق شهادت در راه حفظ نوامیس الهی، از طریق پیكار با دشمنان دین گردید، حال گو اینكه در این راه با دلیرمردی و جانبازی به پیروزی دنیوی نائل آید و یا به خون خود فروغلتد و شربت شهادت بنوشد كه آن نیز پیروزی و فیض عظمی است.

در این شرایط بود كه آن حضرت (ع) هرگز نمی توانست ذلت و خواری را بر شهادت در میدان پیكار برگزیند.



[ صفحه 120]



آری عباس (ع) برای حیات چند روزه ی دنیوی ارزشی قائل نبود در حالی كه مولایش حسین (ع) غمزده و پریشان دل بود و اهل حرم حضرتش در سختی و شكنجه بسر می بردند، اما از آنجایی كه حضرت عباس (ع) نزد برادرش سیدالشهداء از بهترین ذخایر باقی مانده و عزیزترین حامیش محسوب می شد و آرامش خاندان حضرتش در كربلا به وجود او و شمشیر آخته و پرچم در اهتزازش بود، از طرفی نه حضرتش (ع) او را اذن جهاد می داد و نه عائله كریمه ی امام حسین (ع) به غیر از او انیسی داشت و نه از طرف دیگر او به خود اجازه می داد كه آل رسول الله (ص) را در آن دشت خونبار، در میان آن ددمنشان بدسگال تنها گذاشته و آهنگ جهاد را تسریع بخشد.

در آن واپسین لحظات عمر شریف حضرت عباس (ع)، حال آن حضرت چنان بود كه از یك سو سرشت آمیخته با شجاعتش او را به نبرد با دشمن فرامی خواند و از سوی دیگر بنا به وظیفه شرعیش كه می بایست تا آخرین لحظه عمر پیرو و مطیع محض امامش باشد از حركت خودداری می ورزید تا اینكه امر به نهایت رسید و غیرت علوی در رگهای ابوالفضل العباس (ع) به جوش و خروش آمد و آن هنگامی بود كه فریاد نوباوگان حرم از عطش به آسمان بلند گشت. و بلا از هر طرف روی آور شد و «مركز امامت» در میان دریای دشمن تنها ماند و خطوط





[ صفحه 121]



كمك رسانی حضرتش (ع) قطع شد و یاران و اصحابش همگی به خون خود در غلطیدند.

در این شرایط بود كه پرچمدار كربلا دیگر طاقت از دست داد و چون شیری ژیان كه كس یارای متوقف كردنش را نداشت به پیش تاخت تا در مقابل برادرش امام حسین (ع) رسید و از امام (ع) اذن میدان خواست و عرض كرد آیا رخصت می دهی كه جان خود را فدای تو گردانم؟ امام حسین (ع) از شنیدن این سخن جانسوز او به گریه آمد و گریه سختی نمود، [1] ولی به هر حال امام حسین (ع) دریافت كه چاره ای جز اذن میدان نیست چرا كه اكثر یاران آن حضرت (ع) به شهادت رسیده بودند و عباس (ع) روحش قبل از جسم آهنگ پرواز به كوی شهادت داشت، چرا كه تاب ماندن و دیدن آن همه حوادث جانكاه را نداشت جز اینكه انتقام خون عزیزان خود را از آن خصم های نابكار بگیرد.

البته باید متذكر شد كه اذن میدان خواستن حضرت عباس (ع) به این معنی نیست كه حضرت (ع) پیش از آن كه وارد جنگ و پیكار نشده بود، بلكه اذن میدان به معنی وداع و آمادگی رفتن به سوی شهادت و خداحافظی نهایی با امام حسین (ع) بوده است چرا كه در تاریخ آمده است كه در روز عاشورا حضرت عباس (ع) در تمامی صحنه های جنگ پیشاپیش امام حسین (ع) می ایستاد و می جنگید تا مبادا گزندی به مولایش



[ صفحه 122]



حسین (ع) برسد و امام حسین (ع) به هر سوی كه می رفت حضرت عباس (ع) به دنبالش در حركت بود و در جلو آن حضرت (ع) حركت می كرد. [2] .

لذا به دنبال اذن خواستن حضرت عباس (ع) امام حسین (ع) به او فرمود كه تا زمانی كه به پرچم او می نگرد كه در اهتزاز است گویی لشكریانش را پابرجا می بیند و دشمن از صولتش ترسان بوده و حرم رسالت نیز آرامش می یابند، از این رو امام حسین (ع) رو به عباس (ع) فرمود:

«انت صاحب لوائی! ولكن اطلب لهؤلاء الاطفال قلیلا من الماء»

تو پرچمدار من هستی[پس به میدان مرو]لیكن برای این كودكان اندكی آب فراهم آور.

حضرت عباس (ع) اطاعت امر نمود و به سوی آن قوم دغا رفت و آنان را از خشم خداوند قهار ترساند اما بر دل آن سیه دلان اثری نكرد. سپس عباس (ع) به سوی برادرش امام حسین (ع) بازگشت و جریان را به اطلاع حضرت (ع) رساند. در آن هنگام صدای اطفال را شنید كه فریاد عطش آب داشتند. بار دیگر غیرت هاشمی ابوالفضل (ع) به وی مجال



[ صفحه 123]



درنگ نداد و مشك آب برگرفت و سوار بر اسب عازم فرات گردید و از آن سپاه انبوه بیمی به دل راه نداد [3] .

شیرزاده ی علی مرتضی (ع) صفوف جمع محافظان آب را از هم گسست و قدم به شریعه فرات نهاد و همین كه سردی آب را حس كرد به یاد وصیت پدر افتاد، چرا كه حضرت علی (ع) در شب 21 رمضان سال چهل هجری لحظاتی قبل از شهادت، ابوالفضل العباس (ع) را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: «پسرم، به زودی در قیامت به وسیله تو چشمم روشن می گردد، آنگاه در ادامه فرمود:

«ولدی، اذا كان یوم عاشورا و دخلت المشرعه، ایاك أن تشرب الماء و اخوك الحسین (ع) عطشان»

«پسرم، هنگامی كه روز عاشورا فرارسد و بر شریعه آب وارد شدی مبادا آب بیاشامی در حالی كه برادرت حسین (ع) تشنه است.» [4] .

در این شرایط بود كه حضرت عباس (ع) در عین حالی كه خود از تشنگی رمقی نداشت آبی ننوشید و تنها مشك را پر از آب كرد و با تشنه لبی خطاب به نفس خویش گفت:



یا نفس من بعد الحسین هونی

و بعده لا كنت أن تكونی!



هذا الحسین وارد المنون

و تشربین بارد المعین!





[ صفحه 124]



هیهات! ما هذا فعال دینی

و لا فعال صادق الیقین [5] .



یعنی: «ای نفس بعد از حسین (ع) خارباشی و هرگز نخواهم كه پس از او زنده بمانی، این حسین است كه لب تشنه است و دل از حیات شسته و تو آب سرد و گوارا می نوشی، سوگند به خداوند كه دین من اجازه ی چنین كاری را به من نمی دهد.»

حضرت عباس فورا مشك پر از آب را به دوش افكند و از گودال شریعه بالا آمد، اما دشمن كه چنین دید بر او هجوم برد و راه را بر آن حضرت بستند و آن سلاطه ی طیبین را آماج تیر ساختند و هزاران تیر بر بدن مبارك قمر بنی هاشم (ع) فروریختند، به نحوی كه زره ی آن حضرت (ع) همچون پوسته ی خارپشت شده بود. اما حضرت (ع) به آنان اهمیتی نداده و با ضربات سهمگین شمشیر دشمنان را از مسیر خود دور می ساخت و چنین زمزمه می كرد:

«من از مرگ بیمی ندارم، تا اینكه پیكر من در میان دلیرمردان به خاك افتد، منم عباس (ع) كه كارم سیراب سازی تشنگان است و از مرگ در هنگام مصاف با دشمن ترسی ندارم.»

در همین لحظات، یزید بن رقاد جهنی به كمك حكیم بن طفیل سنبسی كه در كمین حضرت عباس (ع) نشسته بودند، ناگهان از پشت نخلی به حضرت حمله ور شدند و دست راست حضرت (ع) را قطع



[ صفحه 125]



نمودند. ابوالفضل (ع) شمشیر را به دست چپ گرفت و با دشمن به نبرد پرداخت و فرمود:

«به خدا قسم اگر دست راستم را قطع نمودید، باز از پای نمی نشینم و از دینم دفاع می كنم، و نیز از امامی كه به راستی به یقین رسیده است و از نوه ی پیامبر (ص) پاك و امین حمایت خواهم كرد.» [6] .

بار دیگر دشمن از در حیله و غدر وارد شد و حكیم بن طفیل از پشت نخلی دیگر بیرون آمد و دست چپ آن زاده ی شیر خدا را از ساعد قطع نمود. در این هنگام حضرت عباس (ع) پرچم را به سینه چسباند و مشك آب را به دندان گرفت و به راه خود ادامه داد و تا شاید بتواند خود را به خیمه گاه امام حسین (ع) برساند و اطفال خردسال را از تشنگی برهاند.

دشمن كه با قطع دستان مبارك آقا ابوالفضل (ع) از صولت حضرت (ع) ایمن شده بود به او هجوم آوردند و از طرفی هم باران تیر به پیكر مبارك آقا فرو می بارید (الا لعنه الله علی القوم الظالمین)، در آن میان تیری به مشك آب اصابت كرد و آبها بر زمین ریخت و تیری هم به سینه ی مبارك حضرت و تیری نیز به چشم شریف ابوالفضل (ع) اصابت نمود و در این حال و هوای ناجوانمردی به حضرت (ع) حمله ور شدند



[ صفحه 126]



و با عمود آهنی فرق مباركش را غرق در خون ساختند، حضرت عباس (ع) دیگر تاب نیاورد و بلند فریاد زد:

«علیك منی السلام، یا ابا عبدالله ادركنی!»

چون امام حسین (ع) كلام برادر را شنید به سرعت خود را به پیكر غرق در خون برادر رسانید و در آن هنگام، اسوه ی شجاعت و فدایی عالم قدس را مشاهده كرد كه به خاك در غلطیده و پیكر مباركش مالامال از تیر جفای دشمن گشته و دشت نینوا را از خون خود گلگون ساخته است. دیگر در بدن آن سرو خرامان نه دستی دیده می شد كه حركتی آفریند، نه زبانی كه حماسه سراید و نه صولتی كه در دل دشمن رعب اندازد و نه چشمی كه زهره ی شیر شكافد و نه مغزی كه نقشه ی خائنان را بر باد دهد و در چنین شرایطی بود كه امام حسین (ع) در فراق یار و برادر عزیزش از ته دل فرمود:

«الآن انكسر ظهری و قلت حیلتی، و شمت بی عدوی»

هم اكنون كمرم شكست، چاره ام رو به كاستی رفت و دشمنم زبان به سرزنش گشود. [7] .

امام حسین (ع) با دلی شكسته، صورتی غرق در اندوه و چشمانی اشكبار به سوی خیمه ها بازگشت در حالی كه با آستین خود اشكهایش را پاك می كرد تا اهل حرم، حضرتش را با این وضعیت مشاهده نكنند.



[ صفحه 127]



در همین حال دشمن به سوی خیمه ها هجوم آورد، لذا امام حسین (ع) با صدای بلند فریاد زد:

آیا كسی هست كه ما را پناه دهد؟ آیا فریادرسی هست كه به فریاد فریادمان رسد؟ آیا طالب حقی هست كه یاریمان كند؟ آیا ترسان از دوزخی هست كه ما را حمایت كند؟

این مطالب مولا حسین (ع) نه از سر عجز بود بلكه اتمام حجتی قاطع بود تا در روز رستاخیز كه همه به سوی پروردگار عالم روانه می شوند كسی نتواند عذر و بهانه ای آورد كه ما فریاد مظلومیت مولایمان را نشنیدیم.

در این حال چون سكینه (س) پدرش را دید كه از مقابل می آید به سوی حضرت (ع) شتافت و گفت: عمویم عباس (ع) كجاست؟ چرا آب برایمان نیاورد؟ امام حسین (ع) فرمودند: عمویت كشته شد. حضرت زینب (س) چون این خبر را شنید فغان برداشت: وای برادرم! وای عباسم! آخ كه بعد از تو دیگر ما بی یاور شدیم.

زنان حرم نیز همگی به گریه پرداختند و امام حسین (ع) هم چشمانش اشكباران شد و ندا در داد كه: آخ ابوالفضل (ع) بعد از تو بی یاور شدیم و تباهی به ما روی آورد. [8] .



[ صفحه 128]



پس از شهادت ابوالفضل العباس (ع) غارت و اسیری در میان اهل بیت امام حسین (ع) به وقوع پیوست و یزیدیان، امام حسین (ع) را كه همچون شیری ژیان به آنان حمله ور می شد و گروه كثیری از آنان را به نیستی می فرستاد، به طرز فجیعی به شهادت رساندند. و آنگاه سر مبارك سیدالشهداء (ع) را به همراه زنان حرمش ابتدا به كوفه و سپس به شام نزد یزید فرستادند. (لعنه الله علی قوم الظالمین)


[1] منتهي الآمال، ج اول، ص 706.

[2] اخبار الطوال، دينوري، ص 303.

[3] منتهي الآمال، ج 1، ص 706.

[4] معالي السبطين، ج اول، ص 454.

[5] بحارالانوار، ج 44، ص 425، مقتل العوالم، ص 94، به نقل از سردار كربلا، ص 288.

[6] منتهي الآمال، ج 708، 1 و سردار كربلا، ص 289.

[7] همان، همان جا.

[8] ر. ك؛ سردار كربلا، صص 286 - 291.